
زن – واژهای که دنیایی از معنا را در خود جای داده است.
برمش/ موجودی با قلبی سرشار از عشق، مهربانی، پاکی، وفاداری، دوستی و اشتیاق، که روزانه زیر بار ظلم، بیعدالتی، بیتوجهی، سوءاستفاده و تبعیض خرد میشود.
امروز، من اینجا ایستادهام بهعنوان یک زن. زنی بلوچ. زنی که از همان لحظهای که چشمانش را به این دنیا می گشاید، به او می آموزند که هیچ حق و حقوقی ندارد. صدایی ندارد. نگاهی ندارد.
باید همیشه آرام صحبت کند تا غریبهای صدایش را نشنود. هنگام گفتوگو با مردان، با غریبهها، یا با هر کسی، باید نگاهش را به زمین بدوزد نباید لبخندش را آشکار کند.باید بغضش را فرو بخورد و کلماتش را در گلویش خفه کند.
از کودکی به ما یاد دادند که حقی نداریم. به ما آموختند که حتی برادر کوچکترمان میتواند برایمان تصمیم بگیرد، اختیار ما را در دست داشته باشد، به ما امر و نهی کند: کجا برویم و کجا نرویم، چه بخوریم و چه نخوریم، چه بکنیم و چه نکنیم، چه بپوشیم و چه نپوشیم. همین و بس.
هرگاه که لبخند میزدیمباید احساس گناه میکردیم. هر وقت که سرمان را بالا میگرفتیم، باید احساس شرم میکردیم.حتی موهایم نباید نسیم را حس میکردند. باید زیر روسری پنهان میشدند، زیرا اگر دیده میشدند،باعث جهنمی شدن پدر و برادرمان می گشتند. و ما مایه ننگ و سرافکندگی خانواده بودیم.
اما سالهاست که دیگر آنجا نیستیم.از معدود خوششانسهایی بودیم که توانستم بگریزیم از مرزها گذشتیم – از فرهنگ، از سنتها، از قوانین قبیلهای، از دین، از همه چیز. به کشورهایی رسیدیم که در آن میتوانیم سخن بگوییم جایی که حقوقی مشخص داریم.
مادر هستیمو میدانم که فرزندمان به ما تعلق دارد. میدانیمکه صرفاً بهخاطر زن بودن، در محل کار، در خانه، در خیابان، در جامعه، در برابر قانون، و در نگاه مردان، بیارزش و ناتوان نیستیم و من و ما حقوقی داریم.
هرچند دیگر در آن جامعه زندگی نمیکنیم، اما حقیقت را میدانیم.
میدانیم که آن تفکرات، آن باورها، آن سنتها و قوانین مردسالارانه، آن حکومت و آن دین همچنان پابرجا هستند – با همان شدت، همان قدرت، همان بیرحمی.
میدانیم که هنوز، هر روز، دهها، صدها، هزاران و میلیونها زن با همان مشکلات اولیه دستوپنجه نرم میکنند. مشکلاتی که در اینجا، در دنیای امروز، حتی در تاریخ نیز جایی ندارند. زیرا آنقدر قرونوسطایی و غیرانسانی بودند که جامعه مدرن آنها را از بین برد.
امروز در جهانی زندگی میکنیم که ظلم، تبعیض نژادی، تبعیض جنسیتی، بیعدالتی و – از همه مهمتر – زنستیزی دیگر جایی در آن ندارد.
ما در عصری زندگی میکنیم که بشر به بالاترین سطوح آگاهی و پیشرفت رسیده است. عصری که در آن انسان میتواند با بهرهگیری از علم و فناوری به سیارات دیگر سفر کند، به اعماق اقیانوسها دست یابد و مرزهای ناممکن را پشت سر بگذارد.
در دنیایی که زن و مرد برابرند. دنیایی که هیچ تفاوتی میان دختر و پسر، زن و مرد وجود ندارد.
اما بااینوجود، هنوز زنان و کودکانی هستند که در جوامعی زندگی میکنند که در آن سنت و مذهب، در هم تنیده با قوانین حکومت، با تمام قدرت، آنها را سرکوب میکند.
اما چرخ زمان گردید، شعلهای روشن شد، و حرکتی جهانی آغاز گشت. حرکتی به نام زن زندگی ازادی
چشمها باز شدند – و همه نگاهها به سوی حقیقتی معطوف شد که مدتها به فراموشی سپرده شده بود: زنان.
زنانی که نیمی از جمعیت جهان را تشکیل میدهند اما همچنان نامرئیاند. زنانی که هر روز، زیر لوای بهانههای مختلف، قربانی خشونت جسمی، آزار روحی و سرکوب روانی میشوند. زنانی که از جنس من و تو هستند. زنانی که من هم میتوانستم یکی از آنها باشم.
ما زنان بلوچ خارج از کشور نیاز بر این دیدیم که در کنار هم بایستیم. بخاطر زن بودنمان، هویت و ماهییتمان. بخاطر تمام حقوق احقاق نشده مان. بخاطر پوششمان، بخاطر گویشمان، بخاطر زبان مادری مان که نه می توانیم آن را بخوانیم یا بنویسیم.
ما زنان بلوچ،از یک سرزمین آمدهایم. تجربههای مشترک، گذشتهای مشترک، خاطرات و زخمهایی مشترک ما را به هم پیوند داده است. ما یکدیگر را پیدا کردیم، و این نقطه اشتراک ما یک چیز بود: درد زن بودن.
تصمیم گرفتیم که سکوت نکنیم. که تلاش کنیم. که مبارزه کنیم، نه برای خود، که برای آیندهای بهتر – برای آن زنانی که هرگز فرصتی که ما داشتیم را نداشتند.
برای آن دخترانی که بهجای مدرسه رفتن، در کودکی مجبور به ازدواج میشوند، مادر میشوند.
برای آن زنانی که هوش و استعداد رسیدن به بالاترین مدارج علمی را دارند، اما این استعدادها زیر سایه مردسالاری، کودکآزاری و زنستیزی دفن میشود.
برای زنانی و کودکانی که تحت عناوین مختلف، قربانی خشونت جنسی میشوند، کشته میشوند، برای زنده ماندن به تنفروشی مجبور میشوند، فرزند خود را برای یک لقمه نان میفروشند – یا در بدترین حالت، کودک نامشروع خود را در پارچهای پیچیده و در کنار سطل زباله رها میکنند.
برای آن زنانی که برای تأمین ابتداییترین نیازهایشان، باید ارزشمندترین گوهر وجودشان را در اختیار مردانی هوسران بگذارند.
برای آن زنانی که مجبورند به چندهمسری تن دهند.
زنانی که ارزشمندترین احساس زندگیشان – عشقشان – را با چند زن دیگر تقسیم میکنند.
برای همه آنها، ما دیگر سکوت نمیکنیم.
ما فریاد شدیم ، همصدا شدیم و یکصدا شدیم . ما برمش شدیم صدای زنان بلوچستان.
ما برمشیم.
#برمش_صدای_زنان_بلوچستان
Bramsh-Balochistan woman’s voice
تلاش برای دستیابی به برابری جنسیتی و رفع هر گونه تبعیض و پیشبرد فعالیتها بر بنیاد حقوق بشر سازمان ملل میتوانید از طریق لینک های زیر با بِرَمْش همراه باشید:
وبسایت برمش :
www.Bramsh.org
Instagram:
https://www.instagram.com/bramsh_org
Telegram:
https://t.me/bramshbalochistan